خود آموز خود اندیشی
شین میم شین شین میم شین

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)

·       نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.

·      اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت.

 ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

شین میم شین

 

·      «ما پیامبرانه[1]  با لوح نوینی در دست، وارد صحنه جهان نمی شویم.

·      ما فقط می گوئیم که حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!

·      «ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که چرا باید به مبارزه برخیزد.

·      و شعور چیزی است که طبقه کارگر  باید از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!»[2]

مارکس

 

4

 در ستایش خداوند تعالی[3]

 

·      نه مستغنی از طاعتش، پشت کس

·      نه بر حرف او، جای انگشت کس

 

·      قدیمی نکوکار نیکی پسند

·      به کلک قضا در رحم نقشبند

 

·      ز مشرق به مغرب، مه و آفتاب

·      روان کرد و بنهاد گیتی بر آب

 

·      زمین از تب لرزه آمد ستوه

·      فروکوفت بر دامنش، میخ کوه   

 

·      دهد نطفه را صورتی چون پری

·      که کرده است، بر آب صورتگری؟

 

·      نهد لعل و پیروزه در صلب سنگ

·      گل و لعل در شاخ پیروزه رنگ

 

·      ز ابر افکند، قطره ای سوی یم

·      ز صلب اوفتد نطفه ای در شکم

 

·      از آن قطره لولوی لالا کند

·      وز این، صورتی سرو بالا کند.

 

·      به امرش وجود از عدم نقش بست

·      که داند، جز او کردن از نیست، هست؟

 

·      مهیا کن روزی مار و مور

·      اگر چند، بی دست و پای اند و زور

 

*****

 

حکم

·        نه مستغنی از طاعتش، پشت کس

·       نه بر حرف او، جای انگشت کس

   

·      مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «اطاعت»، «مستغنی از طاعت»، «انگشت بر حرف خدا بلند کردن»

·      ما این سه مفهوم را مستقلا مورد تحلیل قرار می دهیم:

 

1

اطاعت

 

·      سعدی به جای واژه «عبادت» از واژه «اطاعت» استفاده می کند که بیشتر به معنی فرمانبری است تا عبادت.

·      او بدین طریق، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک مطاع و (1)، به شکل دیالک تیک فرمانده و (2) بسط و تعمیم می دهد و غل و زنجیر بندگی را به گرده و دست و پای بشر ـ بطور کلی ـ می اندازد.

1 ـ 2  

 

·      سعدی به جای واژه «عبادت» از واژه «اطاعت» استفاده می کند که بیشتر به معنی فرمانبری است تا عبادت.

·      او بدین طریق، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک مطاع و مطیع، به شکل دیالک تیک فرمانده و فرمانبر بسط و تعمیم می دهد و غل و زنجیر بندگی را به گرده و دست و پای بشر ـ بطور کلی ـ می اندازد.

·       

 

2

مستغنی از اطاعت

 

·      این مفهوم بدان معنی است که بنی بشر هر قدر هم اطاعت و عبادت کند، همچنان بدهکار خدا خواهد ماند.

·      اما چرا؟

·      دلیلش را سعدی یک سال بعد در گلستان تصریح می کند:

 

حکم[4]

هرنفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون بر می آید، مفرح ذات.

پس درهرنفس دو نعمت موجود است و به هر نعمت، شکری واجب.

 

·      اگر قرار باشد که انسان برای هر نفسی که می کشد، دو شکر تحویل خدا دهد، پس بی تردید، برای همیشه بدهکار خدا خواهد ماند.

·      از این رو ست، که پشت کسی از اطاعت خدا نمی تواند مستغنی باشد.

·      سعدی برای اثبات ادعای خود، مثل همیشه به گنجینه دیالک تیکی غول آسای خویش دست می برد.

·      او دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک نعمت الهی و (3) بسط و تعمیم می دهد و از انسان، بدهکار مادام العمر می سازد.

 

3  

 

·      او دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک نعمت الهی و اطاعت انسانی بسط و تعمیم می دهد و از انسان، بدهکار مادام العمر می سازد.

·      اشکال کار سعدی این است که اگر روزی اثبات شود که تنفس نه امری الهی، بلکه امری طبیعی و بیولوژیکی است، آنگاه منطق سعدی مات خواهد ماند.

·      آنگاه انسان قبض های بدهی کذائی خود را پاره خواهد کرد و دور خواهد ریخت.

·      آنگاه انسان کمر راست خواهد کرد و احساس آزادی و خود مختاری خواهد نمود.

 

3

انگشت بر حرف خدا بلند کردن

 

·      سعدی با این مفهوم از خدا مستبدی تمامعیار سر هم بندی می کند.

·      آن سان که به کسی حق دم زدن روی حرف خدا نمی دهد.

·      نسبت دادن دیکتاتوری و خودکامگی بی دلیل به خدا، بهترین راه برای توجیه استبداد مطلقه سلاطین (سایه های خدا) است.

·      بدین طریق است که ایدئولوگ طبقاتی بنده داری و فئودالیسم، دیگر نیازی به توضیح تئوریکی ـ تئولوژیکی پیدا نمی کند.

·      چون خدا باید سرمشق سایه های خدا باشد و بس.

 

·      خدای سعدی و همگنانش هرگز از عبادت بندگانش سیر نمی شود و مرتب غر می زند و شباهت غریبی به بنده داران، خواجگان و اربابان فئودال و سرمایه دار پیدا می کند:

 

حکم[5]

·       اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور

·       ای آل داود، سپاس مرا بجای آرید و تعداد کمی از بندگان من سپاسگزارند! 

 

·       مهمترین مفهوم این آیه را «سپاس» تشکیل می دهد.

·      اما سپاس به چه معنی است و چرا خدا انتظار سپاس از موجودات خاکی دارد؟

·      برای درک این مسئله باید دیالک تیک جهانشمول داد و ستد را مورد بررسی قرار داد.

·      بنا بر این دیالک تیک، در سراسر هستی از طبیعت تا جامعه و انسان، از ذره تا کهکشان دیالک تیک داد و ستد حاکم است.

·      برای هر ستدی باید دادی داده شود.

·      عدول از این قانون دیالک تیکی غیر قانونی است.

·      تنها موجودات استثنائی در این زمینه انگل ها هستند، پارازیت ها.

·      انگل ها در طبیعت برای ستد خویش، دادی نمی دهند.

·      کاری که در جامعه بسیار دشوار است.

·      انگل های جامعه بشری یا با اعمال زور به زندگی طفیلی خود ادامه می دهند و یا  داد نسیه می دهند.

·      ما بهتر است برای فهم قضیه، انگل های جامعه بشری را به نام بخوانیم.

·      دسته اول انگل های جامعه بشری طبقات استثمارگرند که به زور و قلدری «قانونی» و غیر قانونی توده ها را سلب مالکیت می کنند:

·      برده داران، اربابان فئودال و سرمایه دار.

 

·      دسته دوم انگل های جامعه بشری ـ عمدتا ـ نتیجه زندگی انگلواره دسته اول است:

·      این دسته را گدایان تشکیل می دهند.

·      این دسته از انگل ها به ازای ستد خویش، سپاس تحویل طرف مقابل می دهند.

·      در حق خود و خانواده او دعا می کنند، تا خدا به ازای لقمه نانی و یا پشیزی که به گدایان احسان می کند، سلامتی جسمی و روحی و نجات از عذاب دوزخ را برایش ارزانی دارد.

 

·      سعدی اینجا دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک توانگر و (4) بسط و تعمیم می دهد.

 

4  

 

·      سعدی اینجا دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد.

·      بدین طریق، زیر قلم سعدی و امثال او، بشریت تا حد گدا، تا حد انگل تنزل می یابد و باید به ازای هر نفسی که می کشد، دو شکر تحویل خدا دهد.

·      این بدترین تحقیر و توهین به بشریت است.

·      از این رو ست که مبارزه به خاطر عزت و خودمختاری  افراد انسانی سراسر تاریخ هومانیسم، رنسانس و روشنگری را به خود اختصاص می دهد.

·      هدف روشنگران در عصر جدید برگرداندن انسانیت غصب شده انسان به او ست.

·      اینجا ست که (5) جای خدا را می گیرد و به قاضی القضات بدل می شود.

 

5  

 

·      اینجا ست که خرد جای خدا را می گیرد و به قاضی القضات بدل می شود.

·      اینجا ست که فاتحه جزم (6) و هر مشیت دیگر خوانده می شود و مشیت خرد به جای ان می نشیند.

 

6

 

·      اینجا ست که فاتحه جزم «مشیت الهی» و هر مشیت دیگر خوانده می شود و مشیت خرد به جای ان می نشیند.

 

حکم  

·       قدیمی نکوکار نیکی پسند

·       به کلک قضا در رحم نقشبند

  

·      مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «قدیم»، «نکوکار»، «نیکی پسند»، «کلک قضا»، «نقش بند» و «رحم»

 

1

مفهوم «قدیم»

 

·      سعدی با مفهوم «قدیم» به خدا همان صفتی را نسبت می دهد که ماتریالیست ها به ماده نسبت داده اند.

·      سعدی خدا را ازلی و ابدی تلقی می کند.

·      این صفت را ارسطو به خدا داده است.

·      او با تخریب زنجیر بی آغاز و بی انجام علی ـ بدلخواه ـ حلقه ای از حلقات آن را حلقه نخستین اعلام کرده است و خدا نامیده است.

·      بدین طریق خدا علتی است که هرگز (7) نبوده است.

 

7

 

·      بدین طریق خدا علتی است که هرگز معلول نبوده است.

·      بدین طریق، خدا علت اولین است، علت العلل است.

·      چنین چیزی با دیالک تیک عینی هستی جور در نمی آید.

·      هرگز علتی بی معلول و معلولی بی علت یافت نمی شود.

 

2

مفهوم «نیکی»

 

·      مفهوم «نیکی» یک مفهوم اخلاقی ـ اجتماعی است و بنا بر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی معینی تعیین و تعریف می شود.

·      کسی حق ندارد، چنین مفهومی را به خدا و هر موجود انتزاعی دیگر نسبت دهد و او را نکوکار و نیکی پسند بنامد.

·      چون نکوئی و نکوکاری امروز می تواند فردا در پله توسعه دیگری لاجرم بدی و بدکاری تلقی شود.

·      نیکی و بدی ابدی و همیشه همان وجود ندارد.

·      مثلا برده کردن همنوع، در دوره فروپاشی نظام اشتراکی اولیه، کاری نکو تلقی می شد و به توسعه نیروهای مولده جامعه کمک می کرد، ولی قبل از نظام برده داری و بعد از نظام برده درای به عنوان عملی ضد انسانی محکوم و ممنوع شد.

 

3

مفهوم «قضا»

 

·      مفهوم «قضا» یکی از مفاهیم خرافی است که در فلسفه سعدی و بعد حافظ بکرات مورد استفاده قرار می گیرد.

·      قضا ظاهرا یکی از دستیاران خدا ست و سرنوشت انسان ها را تعیین می کند.

·      سرنوشت هرکس در رحم مادر، به کلک کذائی قضا بر پیشانی اش نگاشته می شود.

·      اگر خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی (8) و (9) مستبد باشد، قضا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی غلامان و جلادان دربار است.

 

8 ـ 9

 

·      اگر خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خوانین و سلاطین مستبد باشد، قضا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی غلامان و جلادان دربار است.

·      خدا بواسطه قضا و عوامل خیالی و غیرواقعی دیگر اراده بی قانونمندش را عملی می سازد.

·      سعدی در این حکم، جزم «مشیت الهی» را از حالت بی واسطگی در می آورد و برای آن واسطه ای ایراسیونالیستی و غیرقابل تعریف، به نام «قضا» تعیین می کند.

·      بدین طریق بخشی از وظایف اجرائی خدا به عوامل موهوم خدا محول می شود، که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی جلادان نقابدار فئودالیسم اند.

·      نه روی آنان را کسی می بیند و نه نام و نشانشان را کسی می داند.

·      آنچه مردم از آنان می دانند تیزی شمشیرشان است و چابکی فوق العاده شان در فرود آوردن آن.

·      آنچه از قضا معلوم جهان است، کلک کذائی آن با جوهری نامرئی است و تیر آن است.

  

·      سعدی اکنون پیدایش انسان را در رحم مادر توضیح می دهد.

·      قضا ظاهرا با قلم و جوهر و ساز و برگش در رحم مادر وارد می شود و صورت کودک را بر آب کذائی نقش می بندد.

·      بدین طریق، دیالک تیک مولود و مولد به شکل دیالک تیک نقش و نقشبند بسط و تعمیم می یابد و راه برای شاعر ریاکار باز می شود که عشق به مولود را به عنوان عشق به مولد جا بزند :

 

بیت[6]

·       نه این نقش، دل می رباید ز دست

·       دل آن می رباید، که این نقش بست

 

·      سعدی در این بیت، خود را نه شیفته زیبائی دختر و پسر، بلکه شیفته نقاش این صورت زیبا و قد و قامت و غیره جا می زند.

·      جماعت مزور بی شرم چه سوء استفاده هائی از خدا نکرده اند و نمی کنند!

 

حکم

·       ز مشرق به مغرب، مه و آفتاب

·       روان کرد و بنهاد گیتی بر آب

  

·      سعدی در این حکم چندین خرافه را یکجا به خورد خواننده می دهد.

·      او فکر می کند که خورشید و ماه در مسیر واحدی از مشرق به مغرب در راهند، بی آنکه از خود بپرسد که آندو بدون برگشت به مبدأ حرکت خود، چگونه می توانند دوباره از مشرق به مغرب روانه شوند.

·      این بدان می ماند که سعدی هر روز از شیراز رهسپار بغداد شود، بی آنکه زحمت برگشت از بغداد به شیراز را به خود داده باشد.

·      ادعای خرافی دیگر سعدی این است که گیتی مثل کشتی روی آب قرار دارد.

 

حکم

·       زمین از تب لرزه آمد ستوه

·       فروکوفت بر دامنش، میخ کوه   

 

·      سعدی در این حکم، برای کوهها فونکسیون میخ قائل می شود.

·      کشتی زمین ظاهرا بر تک دریا میخکوبی می شود تا حرکت زیادی نکند و آرام گیرد.

·      ما در نهج البلاغه امام اول اهل تشیع و خلیفه چهارم اهل تسنن نیز به این فونکسیون برخورد می کنیم.

·      هسته معقولی در این اندیشه هست و آن سیر و سرگذشت پیدایش کوه ها در نتیجه فشار گازهای آتشین در درون زمین است که ضمنا موجد آتشفشان هم محسوب می شوند.

·      اما همان تصور باطل، ششصد سال بعد از نهج البلاغه کماکان به اعتبار خود باقی مانده و مو به مو تکرار می شود.

·      فئودالیسم و هر فرماسیون به تأخیر افتاده نه تنها توسعه نیروهای مولده جامعه را سد می کند، بلکه حتی می تواند به تخریب نیروهای مولده جامعه منجر شود و جامعه را بلحاظ مادی و معنوی عقبتر براند.

 

حکم

·       دهد نطفه را صورتی چون پری

·       که کرده است، بر آب صورتگری؟  

 

·      سعدی در این حکم، دیالک تیک مولود و (10) را به شکل دیالک تیک نطفه و خدا، دیالک تیک (11) بسط و تعمیم می دهد.

 

10 ـ 11

 

 

·      سعدی در این حکم، دیالک تیک مولود و مولد را به شکل دیالک تیک نطفه و خدا، دیالک تیک صورت و صورتگر بسط و تعمیم می دهد.

·      اکنون در فلسفه سعدی مسئول زشتی و زیبائی انسان ها نیز شخص شخیص خدا قلمداد می شود.

·      معلوم نیست که خدا چرا به بچه فئودال ها و بنده دارها «صورتی چون پری» عطا می کند، ولی برای بچه های رعایا صورتی چون دیو؟

·      سعدی ضمنا به خدا صورتگری بر آب را نسبت می دهد.

·      اینکه سعدی نطفه را با آب یکی می گیرد، از سطح نازل توسعه علوم طبیعی در آن زمان حکایت می کند.

·      البته سعدی این حقیقت امر را ناگفته می گذارد که صورتگر کذائی همیشه از نطفه صورتی پریوار نقش نمی زند.

 

حکم

·       نهد لعل و پیروزه در صلب سنگ

·       گل و لعل در شاخ پیروزه رنگ

 

·      سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم و (12) را به شکل دیالک تیک (13) و لعل و پیروزه و دیالک تیک شاخه پیروزه رنگ و گل و لعل بسط و تعمیم می دهد و همه را به حساب خدا می گذارد.

 

12 ـ 13

 

·      سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صلب سنگ و لعل و پیروزه و دیالک تیک شاخه پیروزه رنگ و گل و لعل بسط و تعمیم می دهد و همه را به حساب خدا می گذارد.

·      این بهترین راه نجات از سؤالات جماعت کنجکاو است :

·      بود و نبود هر چیز را به گردن خدا و عوامل موهوم خدا بینداز و برو.

 

حکم

·       ز ابر افکند، قطره ای سوی یم

·       ز صلب اوفتد نطفه ای در شکم

 

·       از آن قطره لولوی لالا کند

·       وز این، صورتی سرو بالا کند.

 

·      مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «قطره»، «یم»، «نطفه»، «لؤلؤ» و «صورتی سرو بالا»

·      در زمان سعدی تصور می شد که لؤلؤ از قطره آبی که در صدف می ماند، تشکیل می گردد.

·      صدها سال بشریت وقت لازم داشت تا با توسعه علوم طبیعی به ماهیت لؤلؤ و ترکیب شیمیائی ان پی ببرد.

·      همین جهل به چند و چون عناصر تشکیل دهنده لؤلؤ سبب می شود که سعدی برای توضیح پیدایش آن دست به دامن نیروهای ماورای طبیعی شود و ناشناخته ای را با موهوماتی توضیح دهد.

·      سعدی اما توسعه و تکامل نطفه و تبدیل آن به انسان را می پذیرد.

·      اما آن را هم به سبب ناتوانی از توضیح چند و چونش، ناشی از عامل خارجی و ماورای انسانی می داند.

 

حکم

·       به امرش وجود از عدم نقش بست

·       که داند، جز او کردن از نیست، هست؟

 

·      مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «وجود» و «عدم»

·      سعدی در این حکم، اشتباه فلسفی عظیمی مرتکب می شود و از دیالک تیک (14)، از دیالک تیک هست و نیست دم می زند.

 

14

 

·      سعدی در این حکم، اشتباه فلسفی عظیمی مرتکب می شود و از دیالک تیک وجود و عدم، از دیالک تیک هست و نیست دم می زند.

·      او فراموش می کند که دیالک تیک عضو هیچکاره نمی پذیرد.

·      اقطاب دیالک تیکی باید بر یکدیگر تأثیر بگذارند و از یکدیگر تأثیر بردارند.

·      قانون دیالک تیکی تأثیر متقابل چیزها، قانونی جهانشمول است و استثناء نمی شناسد.

·      عاطل گذاشتن قطبی از اقطاب دیالک تیکی به فروپاشی آن منجر می شود:

·      دیالک تیک نمی تواند روی یک پا بایستد.

·      دیالک تیک نمی تواند یک قطبی (مونو پولار) باشد.

·      عدم نمی تواند با وجود رابطه دیالک تیکی برقرار کند.

·      وجود هرگز به داد و ستد با عدم تن در نمی دهد.

·      وجود (ماده) نه از عدم به وجود می آید و نه به عدم ختم می شود :

·      ماده لایزال است.

·      ماده ازلی و ابدی است.

·      ماده خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.

 

·      بدین طریق همه کاره بودن خدا تکمیل می شود.

·      سعدی برخی از این ادعاها را در جاهای دیگر، با شنیدن اطلاعات علمی، انکار خواهد کرد، بدون آن که نظر خود را تصحیح کند.

 

پایان



[1] doktrinär

[2] MARX/ENGELS 1, 345

[3]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  1 ـ 3.

[4]  دیباچه گلستان سعدی.

[5]  دیباچه گلستان سعدی.

[6]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 159 ـ 160. 


November 8th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان